«من» از ترس بوده بی ریا

ساخت وبلاگ


«جامعه همیشه مستعد پذیرش بی مطالعه ی یک شخص مدعی است تا بدان جا که یک عقل باخته ی مدعی نبوغ پیوسته بخت آن را دارد که مقبول افتد.»

 هانا آرنت 

«من» از ترس بوده بی ریا...
ما را در سایت «من» از ترس بوده بی ریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1tangafa بازدید : 67 تاريخ : جمعه 10 دی 1395 ساعت: 20:02

من هیچوقت کون بچه های بزرگتر از چهار سال را نمیشستم،چون به هر حال من هم برای خود غروری داشتم ولی یکی بود که عمدن کثافت میکرد.اما من این الاغ ها را خوب میشناختم و بهشان یاد داده بودم که به عنوان بازی، خودشان همدیگر را بشویند.بهشان گفتم که این کار خیلی بامزه تر از این است که فقط همیشه یک نفر آنها را بشوید.این کارم حسابی گرفت و رزا خانم به من تبریک گفت و گفت که دارم برای خودم آدمی میشوم.با بچه ها بازی نمیکردم.سنشان برایم خیلی کم بود.مگر وقتی که قرار بود دودول هایمان را با هم اندازه بگیریم.رزا خانم از این کار عصبانی میشد،چون خودش زیاد از حد در زندگیش دودول دیده بود و هم چنان از حضور شیر در شب میترسید.به هر حال برایم باور نکردنی نبود که کسی به شیر بند کند،در حالی که هزاران دلیل حسابی برای ترسیدن هست. زندگی در پیشِ رو.رومن گاری.ترجمه لیلی گلستان.چاپ یازدهم.ویراست دوم.۱۳۸۰ «من» از ترس بوده بی ریا...ادامه مطلب
ما را در سایت «من» از ترس بوده بی ریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1tangafa بازدید : 81 تاريخ : جمعه 21 آبان 1395 ساعت: 0:59


«من» از ترس بوده بی ریا...
ما را در سایت «من» از ترس بوده بی ریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1tangafa بازدید : 40 تاريخ : جمعه 21 آبان 1395 ساعت: 0:59

من نه کمونیستم،نه سوسیالیستم و نه مارکسیست...اما نمیدونم چرا عاشق این جمله ی مارکس هستم که میگه: «تمامی مناسبات ثابت و منجمد شده ،همراه با زنجیره تعصبات و باورهای باستانی و قابل احترام آن‌ها از میان می‌روند و تمامی نسبت‌های نوپدید پیش از آنکه شکل پیدا کنند خصیصه‌ای باستانی به خود می‌گیرند. هرآنچه سخت و استوار است دود می‌شود و به هوا می‌رود ،هرآنچه مقدس است دنیوی می‌گردد و انسان‌ها در نهایت ناگزیر می‌شوند تا با شرایط واقعی زندگی و مناسبات خود با همنوعانشان، رو در رو شوند.» «من» از ترس بوده بی ریا...ادامه مطلب
ما را در سایت «من» از ترس بوده بی ریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1tangafa بازدید : 47 تاريخ : جمعه 21 آبان 1395 ساعت: 0:59

در تمامی ادوار انسان تنها بوده است.انکار تنهایی تلاش مسجل و مغموم آدمیست، که لاجرم پذیرفته خواهد شد.

«من» از ترس بوده بی ریا...
ما را در سایت «من» از ترس بوده بی ریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1tangafa بازدید : 35 تاريخ : جمعه 21 آبان 1395 ساعت: 0:59

 به زعم ایوان ایلیچ : « امکان استقرار نظام آموزشی عادلانه در حقیقت هدفی مطلوب و در عین حال ممکن به نظر میرسد اما معادل دانستن نظام آموزشی عادلانه با نظام آموزشی اجباری همانند رسیدن به رستگاری از طریق کلیساست.در واقع مدرسه به فقیران عصر صنعت وعده ی پوچ رستگاری میدهد.» گذشته با مصادیق بی مانندش در کلاس های درس،فضای خشک و انکار خلاقیت از جانب مدرسین همگی متضمن ارتداد از عرصه ی دانش بود،دسته کم برای من.شخصن هیچوقت فکر نمیکردم فارغ از فضای اموزشی و در خلوتگاه خانه و اتاق سراغ کتاب و ادبیات را بگیرم.در اثنای بازبینی و ریشه یابی،می توانم تصاویر ننگین روز مدرسه را،تنبیه و حقارت را به خاطر بیاورم. سیلی،خط کش،توهین...برای رستگاری! از آن روزها میگذرد و بنظر میرسد ظاهرن خبری از تادیب و توبیخ نیست اما کماکان انسان در یک نظام بی مایه خودش را با وقت در مدرسه میکشد.در این سوقصد علیه خود، انسان علاوه بر اینکه دیگر تسلطش را بر اوضاع از دست میدهد،توانایی های شخصی ش را،ناخواسته، در راستای نیاز نظام ترتیب و محصولاتش را تولید میکند. «من» از ترس بوده بی ریا...ادامه مطلب
ما را در سایت «من» از ترس بوده بی ریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1tangafa بازدید : 42 تاريخ : جمعه 21 آبان 1395 ساعت: 0:59

یکی می ستاید و دیگری فحش می دهد و در نهایت هر دو هیچ نمی گویند.هیچ یک از این دو رویکرد حتا با تنه ی متن ادبی مماس نمیشود، و این عدم تماس محصول هراسی است که جوان سالاری ادبی به جان منتقد امروز انداخته است: اولی خود را غرق دراین ادبیات می کند تا از کاروان جا نماند و دومی دور می ایستد و با نمایش دست های به ظاهر پاکیزه اش به آن فحش میدهد.حکایت مواجهه ی این دو قطب با ایده ئولوژی جوان سالاری،مواجهه ی دو گروه همیشه ثابت مبارزات سیاسی با هر شکلی از استبداد است: اولی در مملکت خویش میماند و زبان در قفا میگیرد و هر از گاهی لب به تعریف و تمجید از حاکم میگشاید تا زندگی اش را بکند و به دردسر نیفتد،دومی هنوز هیچ نشده فرار میکند و پناهنده میشود و از آنجا فحش میدهد و سرزمین مادری را با تمام اجزا و ملحقات زیر سوال میبرد،به این ترتیب هم ژست اپوزیسیون را حفظ میکند و از اعتبارات و مزایای آن بهره مند میشود،هم دست هایش را پاکیزه جلوه میدهد و صاحبان «دست های آلوده» را لگدمال میکند.ماندن و مبارزه کردن یا رفتن و خاموش ماندن در حیات شیفتگان نمایش جایی ندارد. امیر احمدی آریان شعار نویسی بر دیوار کاغذی.نشرچشمه.ص۵ «من» از ترس بوده بی ریا...ادامه مطلب
ما را در سایت «من» از ترس بوده بی ریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1tangafa بازدید : 23 تاريخ : جمعه 21 آبان 1395 ساعت: 0:59

مدتی بود که احساسات عجیبی داشتم.دل آشوبی عجین شده با مسائل مختلف پیرامونم.در حالت خفیف، نوعی اضطراب که تجزیه و تحلیل امور ماقبل را توی ذهنم مثل آش درهم میریخت. یک نوع اختلال که هم میتواند بر اثر عوامل ژنتیکی باشد و یا در گذر زمان و بر اثر فشار و تجارب نامتوازن در طول رشد و شکل گیری شخصیت. تا اینجای کار مشکوک به اختلال اضطراب اجتماعی(social fobia)هستم.این را تازه متوجه شدم.درست زمانی که توی جمع قرار میگرفتم.وقتی آماده ی ارائه ی مقاله و یا سخنرانی توی گروه «عصر چهارشنبه» بودم.زمانی که قرار بود داستانی بخوانم و یا حتی توی مناظره های جمعی در «فصل اندیشه» صحبتی بکنم،حالت خفیف اضطراب و تشویش توی درونم موج میزد.بعد این فشار بیشتر میشد.تا جایی که گاه عقاید و مطالب مورد نظر توی بحث را اصلن بازگو نمیکردم.هر چند که در بیشتر موارد مطالعه خوبی داشتم و یا بر اساس تحلیل موضوعی موارد بحث،می توانستم مطالب درخوری را ارائه بدهم،اما همه چیز به سلابه ی سکوت کشیده میشد.یا خیلی موارد میشد که بی خود و بی جهت واقایعی را که فقط امری ذهنی بودند و در عینیت آنها شک و شبه ای وجود داشت،ساعت ها به تناوب به بررسی آنها «من» از ترس بوده بی ریا...ادامه مطلب
ما را در سایت «من» از ترس بوده بی ریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1tangafa بازدید : 23 تاريخ : جمعه 21 آبان 1395 ساعت: 0:59

اعتراف نوشت دوم را با این دو گزاره شروع میکنم. ۱-هر تجربه ای که احساس تفاوت و غیر قابل قبول بودن(مقبول نبودن) را القا کند می تواند آسیب زا باشد مثل مسخره شدن بابت ویژگی و یا خصیصه ای که فرد نمیتواند کاری در جهت تغییر آن انجام دهد. ۲-طرد شدن همیشه تجربه ی عمیقا ناراحت کننده ای است و اکثرا به اضطراب اجتماعی منجر خواهد شد. هر دو گزاره بار معنایی مشخص و ویژه ای دارد که موید فشار نامطلوب روانی ست.در حین مرور خاطراتم از دوران کودکی،تجارب قرار گرفتن در گروه های دوستی و همسالانم در آن دوره،مرا قادر میسازد که درک ملموسی از این گزاره ها داشته باشم. ترد شدن،احساس تفاوت و غیر قابل قبول بودن.وقتی چهار سالم بود،واضح و روشن،فهمیدم زبانی دیگری به جز فارسی را بلدم.پنج یا شش سالم بود که درک کردم این زبان خواستگاه اصالت خانوادگی ام هست.پس متوجه شدم که هرکسی بلادی دارد و مکان پس زمینه ی هویت شخصیست. من آذری زبان بودم و توی شمالی ترین نقطه ی ایران،جایی حوالیه کاسپین متولد شده بودم.به یاد دارم بارها بخاطر اصالت خانوادگی ام در بازی های دسته جمعی کنار گذاشته میشدم.نمیدانم چرا جو محل سکونتمان اینطور بود.جور «من» از ترس بوده بی ریا...ادامه مطلب
ما را در سایت «من» از ترس بوده بی ریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1tangafa بازدید : 43 تاريخ : جمعه 21 آبان 1395 ساعت: 0:59

p.p1 {margin: 0.0px 0.0px 0.0px 0.0px; text-align: justify; font: 11.0px Helvetica; color: #000000; -webkit-text-stroke: #000000} span.s1 {font-keing: none} هرگونه اقدامی از سوی آدمیان که منجر به تحمیل صورت خاصی از عقیده یا اعمال مذهبی گردد، در واقع اخلالی است در عنصر خلوص و صمیمیت باورهای مذهبی انسان‌ها، خلوص و صمیمیتی که رکنِ رکینِ قبولی اعمال آدمیان است. هیچ‌ کس نمی‌تواند و حق ندارد ادعا کند که مسئولیت عقیدتی دیگران برعهده‌ی اوست. جان لاک،نامه ای در باب تساهل. ترجمه ی شیرزادگلشاهی «من» از ترس بوده بی ریا...ادامه مطلب
ما را در سایت «من» از ترس بوده بی ریا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1tangafa بازدید : 36 تاريخ : جمعه 21 آبان 1395 ساعت: 0:59